گفتم محرم قاصدک آماده ی پرواز شد
از آمران و ناهیان کرببلا آغاز شد
گفتم حسینم قلب و جان سرشار از عشق و وفا
دیباچه شعرم ببین با نام او ایجاز شد
دستان و چشم و پیکرش هم روی او هم جان او
غرق دعا و یا خدا در گوش جان آواز شد
کفر و ریا از ضربت شمشیر او فانی شود
درهای رحمت بر دلم ذوالجناحش باز شد
هم سروری مولای من هم جان جانان گشته ای
از وصف عاشورائیت روز دهم اعجاز شد
نویسنده:خدیجه بانیانی
:: بازدید از این مطلب : 362
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0